فخرالدین ایزدی منش؛ امیرحسین حقیقی؛ سید علیرضا حسینی کاخک؛ مجید اسدی شکاری؛ حمید معرفتی
چکیده
زمینه و هدف: اتوفاژی، یک فرآیند تخریب وابسته به لیزوزوم حفاظت شده است که به حفظ هموستاز و سازگاری متابولیکی سلول کمک میکند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر تمرین تداومی با شدت متوسط بر بیان ژنهای C/EBPβ و mTOR مرتبط با اتوفاژی، در قشر پیشانی موشهای صحرایی وابسته به METH بود. روش تحقیق: تعداد 32 سر موش صحرایی ...
بیشتر
زمینه و هدف: اتوفاژی، یک فرآیند تخریب وابسته به لیزوزوم حفاظت شده است که به حفظ هموستاز و سازگاری متابولیکی سلول کمک میکند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر تمرین تداومی با شدت متوسط بر بیان ژنهای C/EBPβ و mTOR مرتبط با اتوفاژی، در قشر پیشانی موشهای صحرایی وابسته به METH بود. روش تحقیق: تعداد 32 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار، به طور تصادفی به چهار گروه مساوی (8=n) سالین، METH اولیه، METH ثانویه، و METH - تمرین تقسیم شدند. METH به مقدار پنج میلیگرم/کیلوگرم به مدت 21 روز تزریق شد. آزمون وامانده ساز و میانگین سرعت بیشینه موشها برای طراحی برنامه تمرین محاسبه و برنامه تمرین شامل 24 دقیقه دویدن با شدت 60-65 درصد سرعت بیشینه بر روی نوارگردان، به مدت هشت هفته (پنج جلسه در هفته) انجام شد. در پایان، برای ارزیابی تغییرات بیان ژنی شاخصهای C/EBPβ و mTOR، بافت قشر پیشانی موشهای صحرایی استخراج شد. نتایج با استفاده از روش تحلیل واریانس یک راهه در سطح معنی داری 0/05≥p استخراج گردید. یافته ها: تزریق مت آمفتامین در گروههای مت آمفتامین اولیه و ثانویه، منجر به افزایش معنی دار بیان ژن C/EBPβ نسبت به گروه سالین شد (به ترتیب با 001/p=0 و 005/0=p)؛ اما در گروه مت آمفتامین اولیه نسبت به گروه سالین، منجر به کاهش معنی دار بیان ژن mTOR شد (04/p=0). تمرینات تداومی با شدت متوسط در گروه مت آمفتامین-تمرین، منجر به کاهش معنی دار بیان ژن C/EBPβ نسبت به گروه METH اولیه شد (04/p=0)؛ اما نسبت به گروههای METH اولیه و ثانویه، موجب افزایش معنی دار بیان ژن mTOR گردید. نتیجهگیری: احتمالاً تزریق مت آمفتامین باعث تشدید بیان ژن اتوفاژیک C/EBPβ در قشر پیشانی مغز میشود؛ در حالی که تمرینات تداومی با شدت متوسط، میتواند به عنوان یک راهکار پیشگیرانه، باعث تعدیل و تنظیم اتوفاژی ناشی از مت آمفتامین، از طریق افزایش بیان ژن mTOR در مغز شود.
محمد ملکی پویا؛ مجتبی خانسوز
چکیده
زمینه و هدف: تحقیقات ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ است که ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ عامل ﻣﻬﻤﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱﺯﺍﻳﻲ ﺁﺗﺮﻭﺍﺳﮑﻠﺮﻭﺯ ﻋﺮﻭﻕ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﻧﺸﺎنگرﻫﺎی جدید بیماریهای قلبی مانند پپتید ناتریورتیک-B (BNP) و استئوپروتگرین (OPG) هنگام التهاب از زخمهای آترواسکلروتیک، مونوسیتها، ماکروفاژها و اندوتلیال بیماران قلبی؛ ترشح شده و نقش اساسی ...
بیشتر
زمینه و هدف: تحقیقات ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ است که ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ عامل ﻣﻬﻤﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱﺯﺍﻳﻲ ﺁﺗﺮﻭﺍﺳﮑﻠﺮﻭﺯ ﻋﺮﻭﻕ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ. ﻧﺸﺎنگرﻫﺎی جدید بیماریهای قلبی مانند پپتید ناتریورتیک-B (BNP) و استئوپروتگرین (OPG) هنگام التهاب از زخمهای آترواسکلروتیک، مونوسیتها، ماکروفاژها و اندوتلیال بیماران قلبی؛ ترشح شده و نقش اساسی در بیماران انفارکته قلبی دارد. با توجه به اثر فعالیت بدنی بر بیماران قلبی، تحقیق حاضر به بررسی پاسخ یک جلسه فعالیت ورزشی و تحریک الکتریکی زودهنگام بر BNP و OPG برخی از نشانگرهای التهابی موشهای صحرایی انفارکته پرداخته است. روش تحقیق: در این مطالعه تجربی کنترل شده با گروه شاهد، 50 سر موش صحرایی با میانگین وزن 20±210 گرم بهطور تصادفی، به پنچ گروه شامل سالم، انفارکته، فعالیت ورزشی، تحریکالکتریکی، و فعالیت ورزشی+تحریکالکتریکی؛ تقسیم شدند. انفارکتوس با تزریق زیرجلدی ایزوپروترونول در دو نوبت القاء گردید. گروههای مداخله برای یک جلسه تحت فعالیت ورزشی هوازی روی نوارگردان (با سرعت 10 تا 18 متر/دقیقه برای یک ساعت) و تحریکالکتریکی (با دستگاه فوت شوک برای 5/0 میلیآمپر و 20 دقیقه) قرار گرفتند. بلافاصله بعد از مداخله، نمونه خونی اخذ گردید و سطوح سرمی متغیرها به روش الایزا بررسی شد. تحلیل دادهها با آزمون تحلیل واریانس یکراهه، در سطح معنیداری 0/05>p انجام شد. یافتهها: القاء انفارکتوس منجر به افزایش معنیدار سطوح سرمی BNP و OPG شد (به ترتیب با 0/0001=p و 0/001=p). فعالیت ورزشی حاد و تلفیق آن با تحریکالکتریکی، اثر معنیداری بر مقادیر BNP نداشت (0/39=p) و غلظت سرمی OPG تحت تاثیر فعالیت ورزشی حاد قرار نگرفت (0/42=p)؛ اما سطوح OPG در گروههای تحریکالکتریکی و تحریک الکتریکی – فعالیت، نسبت به فعالیت بدنی حاد، کاهش معنیداری (0/02=p) داشت. نتیجهگیری: بهنظر میرسد تحریکالکتریکی زودهنگام بهتنهایی و همراه با فعالیت ورزشی حاد، تاثیری بر نشانگرهای قلبی ندارد؛ با این حال موضوع نیازمند مطالعه بیشتر میباشد.
احسان اقبالی؛ حمید اراضی
چکیده
زمینه و هدف: کراتین هیدروکلراید به عنوان فرم جدید کراتین و به دلیل خواص هیدروکلرایدی، دارای جذب و حلالیت بالاتر و قدرت تاثیرگذاری بیشتری بر عملکرد میباشد. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثر مکملیاری کراتین هیدروکلراید همراه با تمرین مقاومتی، بر میزان تستوسترون، کورتیزول، قدرت، هایپرتروفی عضلانی و ترکیببدن ...
بیشتر
زمینه و هدف: کراتین هیدروکلراید به عنوان فرم جدید کراتین و به دلیل خواص هیدروکلرایدی، دارای جذب و حلالیت بالاتر و قدرت تاثیرگذاری بیشتری بر عملکرد میباشد. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثر مکملیاری کراتین هیدروکلراید همراه با تمرین مقاومتی، بر میزان تستوسترون، کورتیزول، قدرت، هایپرتروفی عضلانی و ترکیببدن مردان جوان بود. روش تحقیق: تعداد 20 مرد جوان در این پژوهش شرکت کردند. شرکتکنندگان به دو گروه (10 نفری) شامل تمرین مقاومتی همراه با کراتین هیدروکلراید (0/03 گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن در روز، مصرف 30 دقیقه قبل از تمرین) و گروه تمرین مقاومتی همراه با دارونما (با دوز و زمان مشابه مصرف) تقسیم شدند و به مدت هشت هفته تحت مداخله مکملیاری کراتینهیدروکلراید و تمرین مقاومتی (هر هفته سه جلسه، با شدت 85-70 درصد یک تکرار بیشینه، سه نوبت با 12-6 تکرار) قرار گرفتند. قبل و بعد از مداخله، قد، وزن، ترکیببدن (توده عضلانی، درصد چربی و هایپرتروفی عضلانی)، قدرت عضلانی (در حرکت پرس سینه و پرس پا) و سطوح سرمی تستوسترون و کورتیزول با روشهای معتبر اندازهگیری شد. سپس نتایج با آزمون تحلیل کوواریانس در سطح معنیداری 0/05≥p استخراج گردید. یافتهها: کراتین هیدروکلراید همراه با تمرین مقاومتی، باعث افزایش معنیدار بیشتری در نسبت تستوسترون به کورتیزول، قدرت عضلانی پرس سینه و پرس پا، سطح مقطع عضلانی بازو و ران، توده عضلانی بدن؛ و کاهش معنیدار بیشتری در درصد چربی و کورتیزول شرکت کنندگان، نسبت به تمرین مقاومتی همراه با دارونما شد. نتیجهگیری: نتایج نشاندهنده اثرگذاری کراتین هیدروکلراید بر سطوح کورتیزول، نسبت تستوسترون به کورتیزول، قدرت عضلانی پرس سینه و پرس پا و سطح مقطع عضلانی بازو و ران میباشد و به نظر میرسد این نوع از کراتین، با توجه ویژگیهایی که دارد، بدون نیاز به دوره بارگیری، بتواند اثرات مفید بهتری بر عملکرد و نیمرخ هورمونی داشته باشد.
رامتین ثابت؛ محمد فشی
چکیده
زمینه و هدف: در مرحله فلات در پیشرفت تمرینات مقاومتی، دستکاری متغیرهای تمرین و اعمال روشهای تمرینی پیشرفته برای عبور از فلات ضروری است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثر حاد تمرین مقاومتی تحریک سارکوپلاسم بر تورم عضلانی و نسبت تستوسترون به کورتیزول حین دوره فلات در پیشرفت ورزشکاران پرورش اندام بود. روش تحقیق: تعداد ...
بیشتر
زمینه و هدف: در مرحله فلات در پیشرفت تمرینات مقاومتی، دستکاری متغیرهای تمرین و اعمال روشهای تمرینی پیشرفته برای عبور از فلات ضروری است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثر حاد تمرین مقاومتی تحریک سارکوپلاسم بر تورم عضلانی و نسبت تستوسترون به کورتیزول حین دوره فلات در پیشرفت ورزشکاران پرورش اندام بود. روش تحقیق: تعداد 10 ورزشکار پرورش اندام (با میانگین سن 1/4±71/26 سال و سابقه تمرین 6/1±5/3 سال)، در قالب یک طرح متقاطع، به فاصله هفت روز، یک پروتکل مقاومتی سنتی و یک پروتکل تحریک سارکوپلاسم را به اجرا درآوردند. پروتکل سنتی شامل اجرای حرکات در هشت نوبت، با شدت 70 الی 80 درصد یک تکرار بیشینه تا ناتوانی بود. در پروتکل تحریک سارکوپلاسم، حرکات در شش نوبت به صورت کاهشی (سه نوبت با 70 تا 80 درصد یک تکرار بیشینه، دو نوبت با 20 درصد کاهش بار متوالی، و یک نوبت با انقباض ایزومتریک تا ناتوانی) اجرا گردید. تورم حاد عضله دوسربازو با استفاده از فرمول بروش و تغییرات حجم پلاسما، توسط معادله کاستیل اندازهگیری شد. به منظور تعیین پاسخ هورمون های تستوسترون و کورتیزول، نمونهگیری خون انجام گردید. اختلاف مقادیر پیش آزمون و پس آزمون هر متغیر مشخص گردید و میزان تغییرات با استفاده از آزمون آماری t زوجی در سطح معنی داری 05/0>p تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها: نتایج تحقیق حاضر نشان داد که سیستم تمرین مقاومتی با تحریک سارکوپلاسم نسبت به تمرینات مقاومتی سنتی، بر تورم حاد عضله دوسر بازو اثر افزایشی دارد (0/03=p). با اینحال، در مقایسه پاسخ هورمونی تستوسترون و کورتیزول و تغییرات حجم پلاسما، بین دو پروتکل تفاوت معنیداری (0/05<p) مشاهده نشد. نتیجه گیری: از آنجا که تمرین تحریک سارکوپلاسم با وجود حجم تمرین کمتر، تورم حاد و استرس متابولیک بیشتری نسبت به تمرین مقاومتی سنتی القا میکند؛ میتواند برای گذر از فلات در افراد تمرین کرده (مقاومتی)، موثر باشد.
عادل دنیایی؛ مهرنگار رجحان نژاد؛ فرهاد غلامی
چکیده
زمینه و هدف: با توجه به همبستگی بین مشکلات عروقی با لیپوپروتئین کلسترول کمچگال (LDL)، هدف از انجام این تحقیق، بررسی رابطه بین سطح پایه LDL با شاخصهای سختی شریانی شامل شاخص عروقی قلبی- مچ پایی (CAVI) و شاخص مچ پایی بازویی (ABI)، در حالت پایه و متعاقب مصرف گلوکز و فعالیت ورزشی بود. روشتحقیق: این پژوهش به صورت مداخلهای و کارآزمایی ...
بیشتر
زمینه و هدف: با توجه به همبستگی بین مشکلات عروقی با لیپوپروتئین کلسترول کمچگال (LDL)، هدف از انجام این تحقیق، بررسی رابطه بین سطح پایه LDL با شاخصهای سختی شریانی شامل شاخص عروقی قلبی- مچ پایی (CAVI) و شاخص مچ پایی بازویی (ABI)، در حالت پایه و متعاقب مصرف گلوکز و فعالیت ورزشی بود. روشتحقیق: این پژوهش به صورت مداخلهای و کارآزمایی بر روی 82 آزمودنی غیرفعال (40 زن و 42 مرد) در رده سنی ۲۰ تا ۴۵ سال از شهرستان شاهرود انجام گرفت. بعد از ۱۲ ساعت ناشتایی، میزان LDL آزمودنیها اندازهگیری شد. سپس اندازهگیری شاخص های ترکیب بدن و سختی شریانی (CAVI و ABI) در حالت پایه صورت گرفت. در ادامه، پروتکل فعالیت ورزشی مشتمل بر 30 دقیقه فعالیت حاد استقامتی با ۶۵ درصد حداکثر ضربان قلب ذخیره بر روی نوارگردان انجام شد. پس از 30 دقیقه از اتمام فعالیت، ۷۵ گرم گلوکز محلول در ۲۲۵ میلیلیتر آب، مصرف گردید و به دنبال آن، 60 دقیقه استراحت غیر فعال صورت گرفت. در انتها، سختی شریانی مجدد اندازهگیری شد. تجزیه و تحلیل دادهها با استفاده از روش رگرسیون خطی و آزمون t همبسته در سطح معنی داری 0/05≥p صورت گرفت. یافتهها: بین سطوح LDL و سطوح پایه شاخص CAVI در هر دو گروه زنان و مردان، رابطه معنیداری وجود نداشت (0/05>p). ولی بین سطح پایه LDL و تغییرات شاخص CAVI (تغییرات مرحله دوم اندازه گیری پس از مداخله به نسبت سطوح استراحت) در هر دو گروه زنان و مردان، همبستگی معنیداری مشاهده شد (0/001=p). از طرف دیگر، تغییرات شاخص ABI (تغییرات مرحله دوم اندازه گیری پس از مداخله به نسبت سطوح استراحت) فقط با LDL مردان همبستگی معنیداری داشت (0/01=p). نتیجهگیری: سطح پایه LDL میتواند یک پیشبینی کننده وابسته به جنسیت، در پاسخ سختی شریانی به فعالیت بدنی و مصرف گلوکز باشد.
حسن کوثری؛ پژمان معتمدی؛ حمید رجبی؛ شهریار غریب زاده؛ شاپور جابرزاده
چکیده
زمینه و هدف: تغییر در تحریکپذیری قشری – نخاعی، باعث تغییر در برونداد عصبی و در نهایت، تغییر نیروی بیشینه خواهد شد. عوامل مختلف تمرینی و غیر تمرینی بر این پاسخ عصبی- عضلانی تاثیر می گذارند و به نظر میرسد که شدت مداخله، از عوامل موثر در این خصوص باشد. بر این اساس، پژوهش حاضر به دنبال بررسی پاسخ تحریک پذیری ...
بیشتر
زمینه و هدف: تغییر در تحریکپذیری قشری – نخاعی، باعث تغییر در برونداد عصبی و در نهایت، تغییر نیروی بیشینه خواهد شد. عوامل مختلف تمرینی و غیر تمرینی بر این پاسخ عصبی- عضلانی تاثیر می گذارند و به نظر میرسد که شدت مداخله، از عوامل موثر در این خصوص باشد. بر این اساس، پژوهش حاضر به دنبال بررسی پاسخ تحریک پذیری مسیر قشری - نخاعی به شدت های مختلف توانمندسازی پس فعالی در افراد جوان تمرین کرده بود. روش تحقیق: تعداد هشت فرد جوان تمرین کرده (70/2±8/24 سال) پروتکل تحقیق را در سه جلسه مجزا با انقباضات آماده ساز در حرکت مشت کردن (Handgrip) با شدتهای20، 50 و80 درصد ریشه دوم حداکثر انقباض ارادی، اجرا کردند و در چند نوبت پس از آن، میزان تحریکپذیری قشری - نخاعی، فعالیت الکتریکی عضله زند اعلائی قدامی و نیروی بیشینه در حرکت مشت کردن، با دینامومتر اندازهگیری شد. سپس با استفاده از روش آماری تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و در سطح معنی داری 0/05>p، نتایج استخراج گردید. یافته ها: میزان دامنه پتانسیل برانگیختگی حرکتی، پس از انقباض آماده ساز با شدت 20 درصد افزایش یافت، اما با شدت انقباض آماده ساز 50 و 80 درصد، نسبت به شدت 20 درصد کاهش پیدا کرد؛ این در حالی بود که بین دو شدت 50 و 80 درصد؛ تفاوت معنی داری وجود نداشت. از طرف دیگر، در میزان نیروی ارادی سنجیده شده به وسیله حداکثرانقباض ارادی و همچنین فعالیت الکتریکی آن بلافاصله و پس از 5 دقیقه از انقباض آماده ساز؛ تغییر معنی داری مشاهده نشد. نتیجهگیری: هیچکدام از تغییرات در میزان تحریک پذیری قشری – نخاعی با تغییرات نیرو و فعالیت الکتریکی عضله همراه نبود. بنابراین، تعامل پیچیدهای بین تغییرات در تحریکپذیری فوقنخاعی به دنبال انقباضات آماده ساز و تأثیر آنها بر توانایی فرد برای بهبود یا حفظ نیروی تولیدی وجود دارد و به بررسی های بیشتر در این زمینه نیاز است.
حسن نقی زاده؛ فائزه حیدری؛ زهرا رستمی
چکیده
زمینــه و هــدف: استفاده از گیاهان دارویی همراه با تمرین ورزشی، به دلیل تعدیل پاسخهای التهابی و اکسایشی، به ویژه در افراد چاق بسیار مورد توجه قرار گرفته است. لذا هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر توام هشت هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مکمل یاری چای سبز، بر سطوح سرمی استیل کولین استراز (AChE)، آمیلوئید بتا-42 (Aβ42) و ...
بیشتر
زمینــه و هــدف: استفاده از گیاهان دارویی همراه با تمرین ورزشی، به دلیل تعدیل پاسخهای التهابی و اکسایشی، به ویژه در افراد چاق بسیار مورد توجه قرار گرفته است. لذا هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر توام هشت هفته تمرین تناوبی شدید (HIIT) و مکمل یاری چای سبز، بر سطوح سرمی استیل کولین استراز (AChE)، آمیلوئید بتا-42 (Aβ42) و مالون دی آلدئید (MDA) در مردان سالمند چاق تمرین نکرده بود. روش تحقیـق: بدین منظور، 48 مرد سالمند چاق (میانگین سنی 16/3±42/65 سال و شاخص توده بدنی 15/1±93/30 کیلوگرم/متر مربع) به طور تصادفی به چهار گروه 12 نفری شامل HIIT، مکمل چای سبز، HIIT +مکمل چای سبز و کنترل - دارونما تقسیم شدند. مداخله HIIT به صورت هشت هفته و سه جلسه در هفته انجام شد. مکمل چای سبز در قالب 6 کپسول در روز به میزان 450 میلیگرم توسط گروههای هدف دریافت شد. نمونهگیری 48 ساعت قبل و بعد از آخرین جلسه تمرین صورت گرفت و شاخص های AChE و Aβ42 به روش الایزا و میزان MDA به روش TBARS سنجش شد. نتایج با استفاده از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، تحلیل واریانس دو راهه و آزمون تعقیبی توکی در سطح معنیداری 0/05>p استخراج گردید. یافتههــا: بیشترین تغییرات (کاهش) معنیدار در شاخص توده بدن (01/0=p، 50/3 درصد) و درصد چربی بدن (0/0001=p، 11/07 درصد)؛ و بیشترین افزایش معنیدار در حداکثر اکسیژن مصرفی (0/02=p، 9/22 درصد) بعد از هشت هفته تمرین +HIIT مکمل چای سبز مشاهده شد. اثر توام HIIT و مکمل چای سبز سبب کاهش معنیدار AChE (0001/0=p، 91/19 درصد)، Aβ42 (0001/0=p، 99/27 درصد) و MDA (0/01=p، 26/09 درصد) شد. به علاوه، HIIT به طور معنیداری AChE (0/02=p، 15/67 درصد)، Aβ42 (0/01=p، 16/22 ) و MDA (0/01=p، 14/14 درصد) را کاهش داد و مکمل چای سبز فقط موجب کاهش معنیدار Aβ42 (0/02=p، 6/19 درصد) گردید. نتیجهگیــری: مداخله توام HIIT با مکمل چای سبز، نسبت به اثر هر کدام به تنهایی، باعث بهبود بیشتر شاخصهای التهابی و اکسایشی در مردان سالمند چاق میشود.